فزالغتنامه دهخدافزا. [ ف َ ] (نف ) از فزودن و افزودن . (حاشیه ٔبرهان چ معین ). به معنی افزایش دهنده و افزاینده باشد. (برهان ). بیشتر در ترکیب بصورت پسوند بکار رود:- انده فزا ؛
فزعدیکشنری عربی به فارسیترسانيدن , بي جرات کردن , ترس , جبن , وحشت زدگي , بي ميلي , بيم , وحشت , ترسيدن (از)
فزاعةلغتنامه دهخدافزاعة.[ ف َزْ زا ع َ ] (ع ص ) مرد بسیار ترساننده مردم را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فزع شود.
فزازةلغتنامه دهخدافزازة. [ ف َ زَ ] (ع مص ) خشم گرفتن و برافروخته گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فزایلغتنامه دهخدافزای . [ ف َ ] (نف ) فزا. فزاینده بیشتر در ترکیب ها بصورت پساوند به کار رود و اگر مستقلاً استعمال شود فعل امر است .- جانفزای ؛ جان بخش . آنچه جان را نشاط بخشد
فزاعةلغتنامه دهخدافزاعة.[ ف َزْ زا ع َ ] (ع ص ) مرد بسیار ترساننده مردم را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فزع شود.
فزازةلغتنامه دهخدافزازة. [ ف َ زَ ] (ع مص ) خشم گرفتن و برافروخته گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).