حاجاتلغتنامه دهخداحاجات . (ع اِ) ج حاجت . - قاضی الحاجات ؛ برآورنده ٔ نیازها. یکی از اسماء صفات باری عزاسمه « : گفت [ دمنه ] بر درگاه ملک مقیم شده ام و آن را قبله ٔ حاجات و مقصد امید ساخته ».
absoluteدیکشنری انگلیسی به فارسیمطلق، دایره نا محدود، کامل، قطعی، خالص، مستقل، استبدادی، غیر مشروط، ازاد از قیود فکری، خود رای
مطلقدیکشنری عربی به فارسیمطلق , غير مشروط , مستقل , استبدادي , خودراي , کامل , قطعي , خالص , ازاد از قيود فکري , غير مقيد , مجرد , دايره نامحدود
ازادلغتنامه دهخداازاد. [ اَ ] (ع اِ) نوعی خرما در عراق و فلسطین : و بها [ بالسافیة ] رطب شبیه بالبرنی و الازاد بالعراق . (نخبة الدهر دمشقی ص 213).
مرازادلغتنامه دهخدامرازاد. [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علمدار گرگر بخش جلفا شهرستان مرند، در 5هزارگزی شمال مرند و 17هزارگزی راه جلفا به تبریز، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع و دارای 582 تن
مازادلغتنامه دهخدامازاد. (ع اِ مرکب ) فاضل . فزونی . آنچه افزون آمده . آنچه زاید است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بقیه . تتمه . و رجوع به معنی دوم «ما» در همین لغت نامه شود.
ورازادلغتنامه دهخداورازاد. [ ] (اِخ ) نام پادشاه اسپیجاب [ سپنجاب ] در زمان کیکاوس . (یادداشت مؤلف ) : ورازاد شاه سپیجاب بودمیان گوان دُرّ خوشاب بود. فردوسی .ورازاد بشنید گفتار اوی همه خام دانست پیکاراوی .ف
نازادلغتنامه دهخدانازاد. (ص مرکب ) عقیم . بی بار و بر. (ناظم الاطباء). نازا. نازاینده . سترون . عقیم : گاو نازاد گشت زاینده آب در جویها فزاینده .نظامی .
ازادلغتنامه دهخداازاد. [ اَ ] (ع اِ) نوعی خرما در عراق و فلسطین : و بها [ بالسافیة ] رطب شبیه بالبرنی و الازاد بالعراق . (نخبة الدهر دمشقی ص 213).