قیودلغتنامه دهخداقیود. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (شرح قاموس ). رجوع به قید شود.
قیددیکشنری فارسی به عربیاشتراط , تامين , حجز , رابطة , ربطة , سلة , صندل خشبي , ظرف , غل , لجام , موهل
حکمرانی شرکتیcorporate governanceواژههای مصوب فرهنگستانمجموعة پیچیدهای از قیود که به چانهزنی بر سر شبهافزونههای پدیدآمده توسط یک بنگاه، که ناشی از اطلاعات ناهمسان و چشمانداز ناقص و متناقض میان سهامداران و شرکت
باطنیهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز فرقههای شیعه که پیروان آن توجه به باطن دارند و مقید به قیود شریعت نیستند و به عقیدۀ آنان تقید به احکام شرع کار عوام است که ظاهر امور را میبینند.
قلندرلغتنامه دهخداقلندر. [ ق َ ل َ دَ ] (ص ، اِ) قلندر بر وزن سمندر عبارت از ذاتی است که از نقوش و اشکال عادتی و آمال بی سعادتی مجرد و باصفا گشته باشد و به مرتبه ٔ روح ترقی کرده
ابن منلالغتنامه دهخداابن منلا.[ اِ ن ُ م ُ ] (اِخ ) شهاب الدین احمدبن محمدبن علی بن احمدبن یوسف بن حسین بن یوسف حصکفی . جدّ وی احمدبن یوسف معروف به منلا حاجی از مردم آذربایجان و قاض
قیدفرهنگ انتشارات معین(ق ) [ ع . ] 1 - (اِ.) بند زنجیر. ج . اقیاد، قیود. 2 - شرط ، عهد، پیمان . 3 - کلمه ای است که غیر از اسم کلمات دیگری مانند فعل و صفت ، را به زمان ، مکان یا حالت