ارزیابی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ی کردن، قیمت گذاشتن، تخمین زدن، برآورد کردن، حدس زدن
ارزیابیgradingواژههای مصوب فرهنگستانبررسی و سنجش کیفی واحدهای اقامتی و خدماتی و شیوههای پختوپز و امکانات رفاهی
ارزیابیدیکشنری فارسی به انگلیسیappraisal, assessment, conspectus, estimate, estimation, evaluation, measure, valuation
evaluatesدیکشنری انگلیسی به فارسیارزیابی می شود، ارزیابی کردن، سنجیدن، چیزی را معین کردن، تقویم کردن، قیمت کردن
evaluatingدیکشنری انگلیسی به فارسیارزیابی، ارزیابی کردن، سنجیدن، چیزی را معین کردن، تقویم کردن، قیمت کردن
ارزیابیgradingواژههای مصوب فرهنگستانبررسی و سنجش کیفی واحدهای اقامتی و خدماتی و شیوههای پختوپز و امکانات رفاهی
ارزیابیدیکشنری فارسی به انگلیسیappraisal, assessment, conspectus, estimate, estimation, evaluation, measure, valuation
دستگاه ارزیابیevaluator equipmentواژههای مصوب فرهنگستانتجهیزات رایانهای برای مقایسۀ خروجی حسگر واقع در دو سر محورشمار
ارزیابیgradingواژههای مصوب فرهنگستانبررسی و سنجش کیفی واحدهای اقامتی و خدماتی و شیوههای پختوپز و امکانات رفاهی
چاه ارزیابیappraisal wellواژههای مصوب فرهنگستانچاهی که پس از کشف یک منبع، برای تعیین وسعت یا توان تولید آن منبع حفر میشود