اختلال سدیbarrage jammingواژههای مصوب فرهنگستاناختلال الکترومغناطیسی همزمان در بخش گستردهای از باندهای بسامد دشمن
اختلاللغتنامه دهخدااختلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درماندن شتران در علف شیرین . || گذرانیدن در چیزی نیزه را و دوختن بآن . || حاجتمند شدن بسوی چیزی یا کسی . نیازمند شدن . لاغر و کم شدن گوشت کسی . || لاغر شدن جسم کسی . نزار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بهم وادوختن . بهم بازدوختن . (تاج المصادر بیهق
اختلالفرهنگ فارسی عمید۱. تباه شدن و درهموبرهم شدن کار.۲. بههمخوردگی؛ آشفتگی؛ نابسامانی؛ بیسروسامانی.
اختلالدیکشنری فارسی به انگلیسیbreakdown, discontinuance, disorder, disruption, disturbance, dysfunction, impairment, malady, upset
اختلالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) درهم و بر هم شدن کار، خلل پذیرفتن . 2 - (اِمص .) بی سروسامانی .
اختلالگر سدیbarrage jammerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه اختلالگر الکترونیکی در سامانۀ جنگ الکترونیکی که با پخش امواج نامساعد بهصورت گسترده باند وسیعی از بسامدهای گیرندههای دشمن را مختل میکند
توان اختلال سدیbarrage jamming powerواژههای مصوب فرهنگستانتوان فرستندۀ دستگاه اختلالگر سدی برحسب وات یا کیلووات بهحدیکه ازنظر توان ارسال بتواند فرستندههای دشمن را تحت تأثیر قرار دهد و موفق به ایجاد اختلال بر روی گیرندههای دشمن شود
اختلاللغتنامه دهخدااختلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درماندن شتران در علف شیرین . || گذرانیدن در چیزی نیزه را و دوختن بآن . || حاجتمند شدن بسوی چیزی یا کسی . نیازمند شدن . لاغر و کم شدن گوشت کسی . || لاغر شدن جسم کسی . نزار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بهم وادوختن . بهم بازدوختن . (تاج المصادر بیهق
اختلالفرهنگ فارسی عمید۱. تباه شدن و درهموبرهم شدن کار.۲. بههمخوردگی؛ آشفتگی؛ نابسامانی؛ بیسروسامانی.
اختلالدیکشنری فارسی به انگلیسیbreakdown, discontinuance, disorder, disruption, disturbance, dysfunction, impairment, malady, upset
اختلالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) درهم و بر هم شدن کار، خلل پذیرفتن . 2 - (اِمص .) بی سروسامانی .
اختلاللغتنامه دهخدااختلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درماندن شتران در علف شیرین . || گذرانیدن در چیزی نیزه را و دوختن بآن . || حاجتمند شدن بسوی چیزی یا کسی . نیازمند شدن . لاغر و کم شدن گوشت کسی . || لاغر شدن جسم کسی . نزار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بهم وادوختن . بهم بازدوختن . (تاج المصادر بیهق
اختلالفرهنگ فارسی عمید۱. تباه شدن و درهموبرهم شدن کار.۲. بههمخوردگی؛ آشفتگی؛ نابسامانی؛ بیسروسامانی.
اختلالدیکشنری فارسی به انگلیسیbreakdown, discontinuance, disorder, disruption, disturbance, dysfunction, impairment, malady, upset
اختلالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) درهم و بر هم شدن کار، خلل پذیرفتن . 2 - (اِمص .) بی سروسامانی .