اخبرلغتنامه دهخدااخبر. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) باخبرتر. خبیرتر. آگاه تر: و کان من اخبرالناس [ فضل بن سهل ] بعلم النجامة. (ابن خلکان ).- امثال :اهل المکة اخبر بشعابها .
اخباریلغتنامه دهخدااخباری . [ اَ ری ی ] (اِخ ) ابوعبدالرحمان الهیثم بن عدی بن عبدالرحمان الطامی الکوفی الأخباری . ابوسعیدبن یونس ذکر او در تاریخ الغرباء آورده و گوید: او بمصر شد و آنجا از حیوةبن شریح و یونس بن برید الابلی و جز آن دو حدیث شنود و از آنجا بیرون شد و بسال <span class="hl" dir="ltr
اخباریلغتنامه دهخدااخباری . [ اَ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به اخبار. کسی که حکایات و قصص و نوادر را روایت کند. (انساب سمعانی ). محدث . اثری . || در مقابل اصولی و مجتهد. در اصطلاح فقهای شیعه کسی است که فقط بظاهر احادیث تمسک کند و به ادله ٔ عقلیه نکند. || در زمان و زبان ابن الندیم یعنی عالم بتاریخ
اخبارلغتنامه دهخدااخبار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ خَبَر. آگاهی ها. اطلاعات : تو گوئی که اخبار ایشان همی فرستد بدو آفتاب اسگذار. عنصری .اگر این اخبار بمخالفان رسد... چه حشمت ماند. (تاریخ بیهقی ). اخبار رسید که داود از سرخس با لشکر قوی قصد گ