اتصافلغتنامه دهخدااتصاف . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) نشان پذیرفتن . صفت گرفتن . بصفتی موصوف شدن . موصوف شدن . || صفت کردن . (تاج المصادر). || با هم ستودن چیزی را. || ستوده شدن . || نش
اتصاففرهنگ انتشارات معین(اِ تِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دارای صفتی شدن ، به صفتی موصوف شدن . 2 - ستوده شدن . 3 - (مص م .) صفت کردن ، با هم ستودن چیزی را. 4 - (اِمص .) صفت پذیری ، نشان پذ
حرف اتصافلغتنامه دهخداحرف اتصاف . [ ح َ ف ِ اِت ْ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الفی که در آخر صفت درآید چون زیبا و شکیبا. شمس قیس گوید: این الف اگر در پایان اصول درآید معنی صفت فاع
حرف اتصافلغتنامه دهخداحرف اتصاف . [ ح َ ف ِ اِت ْ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الفی که در آخر صفت درآید چون زیبا و شکیبا. شمس قیس گوید: این الف اگر در پایان اصول درآید معنی صفت فاع
هوشمندفرهنگ نامها(تلفظ: hušmand) (هوش + مند (پسوند دارندگی و اتصاف)) صاحب هوش ، باهوش ، عاقل ، بخرد .
ناکلغتنامه دهخداناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شر
گانلغتنامه دهخداگان . (پسوند) مزید مؤخر نسبت و اتصاف است که در آخراسماء و صفات بجای موصوف درآید. شمس قیس در المعجم (چ مدرس رضوی ص 175) آرد: «حرف نسبت و تکریر اعداد و آن گاف و