اتصافلغتنامه دهخدااتصاف . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) نشان پذیرفتن . صفت گرفتن . بصفتی موصوف شدن . موصوف شدن . || صفت کردن . (تاج المصادر). || با هم ستودن چیزی را. || ستوده شدن . || نشان پذیری .
اتصاففرهنگ فارسی معین(اِ تِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دارای صفتی شدن ، به صفتی موصوف شدن . 2 - ستوده شدن . 3 - (مص م .) صفت کردن ، با هم ستودن چیزی را. 4 - (اِمص .) صفت پذیری ، نشان پذیری .
حرف اتصافلغتنامه دهخداحرف اتصاف . [ ح َ ف ِ اِت ْ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الفی که در آخر صفت درآید چون زیبا و شکیبا. شمس قیس گوید: این الف اگر در پایان اصول درآید معنی صفت فاعلی دهد و اگر در پایان صفات و نعوت درآید معنی اتصاف دهد. رجوع به المعجم ص 154 و حرف
حرف اتصافلغتنامه دهخداحرف اتصاف . [ ح َ ف ِ اِت ْ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الفی که در آخر صفت درآید چون زیبا و شکیبا. شمس قیس گوید: این الف اگر در پایان اصول درآید معنی صفت فاعلی دهد و اگر در پایان صفات و نعوت درآید معنی اتصاف دهد. رجوع به المعجم ص 154 و حرف
هوشمندفرهنگ نامها(تلفظ: hušmand) (هوش + مند (پسوند دارندگی و اتصاف)) صاحب هوش ، باهوش ، عاقل ، بخرد .
Anglicizationدیکشنری انگلیسی به فارسیآنگلیزاسیون، انگلیسی مابی، انگلیسی منشی، اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسی، تلفظ یا نوشتن بطرز انگلیسی
صمیمانهلغتنامه دهخداصمیمانه . [ص َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) (از: صمیم + انه ، پسوند اتصاف ) از روی صمیمیت . از روی دوستی . خالصانه .
حرف اتصافلغتنامه دهخداحرف اتصاف . [ ح َ ف ِ اِت ْ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الفی که در آخر صفت درآید چون زیبا و شکیبا. شمس قیس گوید: این الف اگر در پایان اصول درآید معنی صفت فاعلی دهد و اگر در پایان صفات و نعوت درآید معنی اتصاف دهد. رجوع به المعجم ص 154 و حرف