اوفیلغتنامه دهخدااوفی . [ اَ فا ] (ع ن تف ) وافی تر: حظی اوفی و ذوقی اوفر از زندگانی برداشته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). حق کسی را بتمام گزارنده تر. || باوفاتر. (ناظم الاطباء).
حوفیلغتنامه دهخداحوفی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب است به حوف که گمان میرود قریه ای است در مصر. (الانساب ).
اوفیلغتنامه دهخدااوفی . [ اَ فا ] (ع ن تف ) وافی تر: حظی اوفی و ذوقی اوفر از زندگانی برداشته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). حق کسی را بتمام گزارنده تر. || باوفاتر. (ناظم الاطباء).
ابوالمختارلغتنامه دهخداابوالمختار. [ اَ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) محدث است و از عبداﷲبن ابی اوفی روایت کند.
ابوالمختارلغتنامه دهخداابوالمختار. [ اَ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) اسدی . محدث است . او از ابن ابی اوفی و از او شعبه روایت کند.
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن اوفی یا ابی اوفی تمیمی از صحابیان است . فرزندش ایاس بن قتاده از او حدیث کند و ابوجمره صنعی از فرزندش ایاس حدیث نقل مینماید ایاس قاضی ری بوده است . (الاستیعاب ج 2 ص 532).