موسلغتنامه دهخداموس . (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 80 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز با 387 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات و راه آن مالرو
موسلغتنامه دهخداموس . [ م َ ] (ع مص ) موی ستردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تراشیدن . (المصادر زوزنی ). || ستردن موی سر کسی را. (ناظم الاطباء). || استوار کردن ا
موثلغتنامه دهخداموث . [ م َ وَ ] (ع مص ) مَوَثان . (منتهی الارب ). آمیخته شدن چیزی در آب . (ناظم الاطباء). مرث . (از المصادر زوزنی ). و رجوع به مرث شود. || در آب سودن چیزی را.
موصلغتنامه دهخداموص . [ م َ ](ع مص ) نرم نرم شستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شستن چیزی به نرمی و آسانی . (ناظم الاطباء). || به دست مالیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مالی
مؤسلغتنامه دهخدامؤس . [ م َ ئو ] (ع ص ) سخن چین و نمام . (ناظم الاطباء). مؤوس . مائس . ممأس . مئوس .
مُوس مُوسگویش گنابادی در گویش گنابادی در گویش گنابادی به تعلل کردن در انجام کاری و صبر و تفکر بیش از حد قبل از انجام کار گویند.