پردیس آبی،پارک آبیwater parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی وسیع شامل چندین استخر متفاوت همراه با تجهیزات تفریحی و ورزشی متناسب با فعالیتهای گوناگون برای شناگران و بازدیدکنندگان
توالییابی زیمایهای دِنا، توالییابی آنزیمی دِناenzymatic DNA sequencingواژههای مصوب فرهنگستان← توالییابی سَنگِر
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ] (اِخ ) بنت خلیل بن حبشیةبن سلول . مادر عبدمناف جد رسول اکرم (ص ). رجوع به مجمل التواریخ ص 227 شود.
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ] (اِخ ) قادین یا حبی خاتون شاعره ٔ ترک از اهل اماسیة. صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید:مشهورترین شاعره ٔ عثمانی است ، حفیده ٔ شیخ یحیی و زوجه ٔ شمسی چلپی و ندیمه ٔ سلطان سلیم خان ثانی بود و نفوذ و اقتداری بزرگ داشت و خانه ٔ او ملجاء و مرجع ارباب حوائج بود. اشعار او نهایت
حجر ثميندیکشنری عربی به فارسیياقوت کبود , بزادي , سيليکات بريليوم و الومينيوم , رنگ ابي متمايل به سبز
berylدیکشنری انگلیسی به فارسیبریل، سیلیکات بریلیوم و الومینیوم، یاقوت کبود، بزادی، رنگ ابی متمایل به سبز
berylsدیکشنری انگلیسی به فارسیبریل، سیلیکات بریلیوم و الومینیوم، یاقوت کبود، بزادی، رنگ ابی متمایل به سبز
آبیلغتنامه دهخداآبی . (اِ) میوه ٔ بزرگتر از سیب برنگ زرد پرزدار و از سوی دم و سرترنجیده و برگ درخت آن با پرز و مخملی و رنگ و پوست چوب آن بسیاهی مایل . بهی . بِه ْ. سفرجل : آبی مگر چو من ز غم عشق زرد گشت وز شاخ همچو چوک بیاویخت خویشتن . به
آبیلغتنامه دهخداآبی . (ص نسبی ) برنگ آب . کبود. ازرق . نیلی . نیلگون . نیلوفری . کوود. آبیو. رنگ کبود روشن . و گاه آبی آسمانی گویند و از آن آبی سخت روشن خواهند و این همان آسمانجونی و آسمانگونه است . و آبی سیر گویند و از آن آبی پررنگ و گرفته اراده کنند و مقابل آن آبی روشن است . || منسوب به آب
آبیلغتنامه دهخداآبی . (ع ص ) سرکش . نافرمان . بی فرمان . بازایستنده . انکارکننده . ممتنع. اَبی . آنکه سر باززند از. مکروه دارنده . کارِه ْ. || آن گشن که بول بوید. (مهذب الاسماء). || (اِخ ) آبی اللحم الغفاری ؛ نام صحابی که گوشت را ناخوش داشتی .
آبیفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) ویژگی موجود زندهای که در آب زیست میکند؛ آبزی: اسب آبی، سگ آبی، مار آبی.۲. (اسم، صفت نسبی) از سه رنگ اصلی، مانندِ رنگ آسمان یا رنگ آب دریا؛ رنگ کبود روشن.۳. دارای این رنگ.۴. مربوط به آب.۵. ویژگی چیزی که با آب کار میکند: آسیای آبی، ساعت آبی، توربین آبی.
دره آبیلغتنامه دهخدادره آبی . [ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز. واقع در 82هزارگزی جنوب باختری سقز و 5هزارگزی جنوب سماق ده ، با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه
دریای آبیلغتنامه دهخدادریای آبی . [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) بحر ازرق . دریای آسمانی . یکی از دو شعبه که رود نیل را تشکیل میدهد.
دشت آبیلغتنامه دهخدادشت آبی . [ دَ ] (اِخ ) از بلوکات قزوین در جنوب شهر قزوین . عده ٔ قری 79. جمعیت 6000 تن . (از جغرافیای سیاسی کیهان ). دشتبی . دستبی . و رجوع به دشتبی شود.