شورملغتنامه دهخداشورم . [ رَ ] (اِ) کوه . جبل . (ناظم الاطباء) (از برهان ). کوه باشد... و اعراب آن یقین نیست . (انجمن آرا) : چو برداری میان شورم آوازمر آواز تو را پاسخ دهد باز.
شورمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکوه؛ جبل: ◻︎ چو برداری میان شورم آواز / مر آواز تو را پاسخ دهد باز (فخرالدیناسعد: ۱۱۸).
شورمینلغتنامه دهخداشورمین . [ رَ م َ ] (اِخ ) (به لفظ تثنیه و الشرم بمعنی «شق » است و شاید از همین ماده اشتقاق شده باشد) نام جایگاهی است در بلاد بنی طی . (از معجم البلدان ).
شورماهیلغتنامه دهخداشورماهی . (اِ مرکب ) ماهی شور : و بنهرالکر شورماهی الذی یحمل الی الاَّفاق مالحاً. (اصطخری ). رجوع به ترکیبات شور شود.