gaggedدیکشنری انگلیسی به فارسیعقب افتاده، محدود کردن، دهان بند بستن، پوزهبند بستن، مانع فراهم کردن برای
giggedدیکشنری انگلیسی به فارسیعجیب و غریب، با زوبین ماهی گرفتن، کردن، نیزهماهی گیری، سیخ زدن، خوابدارکردن