چشم و چارواژهنامه آزاد[عا.] یه معنای چشم. «الآن دیگه چشم و چارم نمیبینه.» «اشک از چشم و چارم جاری بود.»
چرداولواژهنامه آزاد(کردی؛ ایلام) چرداول، چاردول یا چهار دول؛ یعنی سرزمین حاصلخیری که از چهار دره تشکیل شده است (دول در کردی به معنی سرزمین حاصلخیز و هموار است). شهرستان چرداول در
آچارواژهنامه آزاددَسچار؛ مهره چار، پیچار، دست افزار. از ادغام دست و چار ساخته شده است (چار واژه ای برگرفته از زبان پهلوی و به معنای افزار و چاره و راهکار است).
مستطیلواژهنامه آزاددرازچاری. به پارسی، «مربع» که چار بَرَش هم اندازه اند می شود «چاری». «مستطیل» که یک بَرَش درازتر از بَرِ همپهلو است می شود «درازچاری».