مشاورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه مستشار، رایزن، ناصح، مؤتمن، وکیلمدافع، حَکَم، داور، مرجع نظردهنده، میانجی، راهنما، شخص کارشناس پزشک مشاور ◄ پزشک اندرزگاه ◄ زندان
مشابه عمل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه عمل کردن، دنبال کردن، همرنگ جماعت شدن، پیروی کردن، منطبق بودن تأسی کردن
مشارکتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، عضویت، اشتراک، شراکت، سهامداری سود سهم، سهم (نصیب) تأسیس، تشکیل، سازماندهی، پایهگذاری، پایهریزی، ثبت، ثبت شرکت، آغاز، استقرار، تدارک مجم