جادوگرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ، افسونگر، چشمبند، آتشبند، مارگیر، رمال، طالع بین، فالگیر، تردست، شاگرد جادوگر کاهن حس ششم سحرکننده
جادوگریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب جادو، سِحر، افسون، افسونگری، ساحری، چشمبندی، مارگیری، مهارت، کار خارقالعاده، معجزه، شعبده، تردستی نیرنگ، حیله، فریب دیوخویی وودو، احضار ارواح، غیب
جادوگری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب دوگری کردن، افسونگری کردن، جادوجمبل کردن، چشمبندی کردن، غیبگویی کردن، عصا تکان دادن، جنی کردن بازکردنِکسی
احساس ایجاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی اد کردن، بههوش آوردن، بیدار کردن، آشفتن، درد آوردن، تحریک کردن، انگیختن، تهییج کردن