متقارنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل زون، متناسب، همساز، سازوار، متناوب، ادواری، متوازن، متعادل، بهقاعده، مرتب، بهترتیب، متشابه، مشابه، شبیه، متساویالساقین، قرینه، همطراز، معادل، مساو
تقارنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل قارن، قرینگی، تناسب، همسازی، سازواری، موازنه دوسوپیوستگی، همبستگی ترتیب، تعادل، بهقاعدگی انطباق، همنهشتی، تساوی، برابری همانندی، تجانس، همگنی توازی
متقارنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل زون، متناسب، همساز، سازوار، متناوب، ادواری، متوازن، متعادل، بهقاعده، مرتب، بهترتیب، متشابه، مشابه، شبیه، متساویالساقین، قرینه، همطراز، معادل، مساو
جماعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ع، جماع 166 [نزدیکی، مقاربت، جفتگیری، برخورداری، هماغوشی، وصال، تمتع، آمیزش، لقاح، جفتشدن، سکس، وطی، تولید مثل آمیزش بیننژادی، اختلاط دورگه پیوند