مشاورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه مستشار، رایزن، ناصح، مؤتمن، وکیلمدافع، حَکَم، داور، مرجع نظردهنده، میانجی، راهنما، شخص کارشناس پزشک مشاور ◄ پزشک اندرزگاه ◄ زندان
مشهورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی امدار، نامی، نامآور، نامآشنا، اسمی، نامآشنا، نامجو [ی]، بلندآوازه، پرآوازه، تاریخی، برجسته، سرشناس، شناختهشده، محبوب، زبانزد، فراروی ان
مشاورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه مستشار، رایزن، ناصح، مؤتمن، وکیلمدافع، حَکَم، داور، مرجع نظردهنده، میانجی، راهنما، شخص کارشناس پزشک مشاور ◄ پزشک اندرزگاه ◄ زندان
فرد انگیزندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام گیزنده، رابط، مشوق، رایزن، مشاور گروه فشار، لابی، بانفوذ خطیب، سخنران، وکیل مدافع مبلّغ، تبلیغاتچی، پروپاگاندیست، مروّج، مسئول روابط عم
برجستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت وقالعاده، استثنایی، چشمگیر، قابل ملاحظه، بارز، مشخص، قابل توجه شناختهشده، مشهور، معروف، ممتاز عمده، مهم
مقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] مقدم، پیش، پیشین مقدم درمکان ◄ جلویی جلوتر ارجح، اولی، مهم پیشرو، متبادر، پیشیگیرنده و شتابنده پیشیگرفته مذکور، یادشده، نامبرده، مزبور، ذکرشده،