مدافعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ] مدافع، درحال دفاع، مقاوم تدافعی، دفاعی پاسدار، محافظ
شخص مدافعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ع، دژبان، میلیشیا، نظامی، پاسبان، پاسدار، محافظ طرفدار، کمک کننده دروازهبان، -بان، نگهبان فرد انقلابی
مدافعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ] مدافع، درحال دفاع، مقاوم تدافعی، دفاعی پاسدار، محافظ
تحت حمایت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات مایت بودن، مدافع (حامی، ...)داشتن، ساپورت داشتن پناه جستن
محافظفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ▲، نگهدار، مدافع، نگهبان، قیم، پیشمرگ، بیغرض، بپا، مراقب امنیتی، حراستی، ایمنی، استحفاظی، حفاظتکننده، مأمور، مرزبان
دفاعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) دفاع، پاتک، مدافعه، پناه، پاس عقبنشینی یارگیری التجا مقاومت، انتفاضه، جنبش سیاسی، انقلاب