لغویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ت] لغوی، صوری معرب، مفرس مرکب، مشتق، مقلوب، ممال مرادف، مترادف، متشابه، متضاد، متداعی، مرتبط، معنایی
لغت ساختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لغت ساختن، ابداع کردن، واژۀ نوساختن، برای چیزی لغت پیدا كردن
لغوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام و، نسخ، الغا، اقاله(اقالت)، فسخ، فک، ابطال تضعیف، بیاعتباری، سقط اعتبار، نفی، انکار تغییرعقیده انحلال باطلسازی، جِر
لغو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام کردن، کنسل کردن، بههمزدن، منسوخ کردن، باطل کردن، خط زدن، زدن، محو کردن ساقط کردن، برانداختن، از اعتبار انداختن، بیاعتبارکردن، پس گرفت
لغویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ت] لغوی، صوری معرب، مفرس مرکب، مشتق، مقلوب، ممال مرادف، مترادف، متشابه، متضاد، متداعی، مرتبط، معنایی
لغت ساختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لغت ساختن، ابداع کردن، واژۀ نوساختن، برای چیزی لغت پیدا كردن
فرهنگ لغاتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه دیکسیونر، واژگان، فرهنگ، واژهنامه، فرهنگنامه، لغتنامه، دهخدا، معین، عمید، فرهنگ سخن دیکشنری، لِکسیکون فرهنگ آوایی،
بالغفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان لغ، پخته، کامل، رشدیافته، رشد کرده، شکوفا، رسیده بهسن قانونی رسیده، مکلف، واجد شرایط ازدواج مردانه، نَر، مادرانه، زنانه، جوان آدمبزرگ، بالغه، اهل
بالغ شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان لغ شدن، بهحد بلوغ رسیدن، آمدن، رشد کردن، بزرگ شدن، استخوان ترکاندن، ریش درآوردن عاقل شدن