توقففرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر م] توقف، وقفه تعویق، تأخیر، معطلی، لنگی عدم تداوم ایست▼، قرار، سکون، بازماند مهلت خواستن، استمهال عدم تحرک پارک، پارک دوبله
توقف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم توقف کردن، ادامه ندادن، بازایستادن، بهتناوب عمل کردن، مکث داشتن ازبحث منحرف شدن، داستان را رها کردن تحرک نداشتن ◄ متوقف شدن
عدم توقففرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر عدم توقف، تداوم، تداوم در حرکت یا عمل، پابرجایی، ماندگاری ادامه، تعقیب، پیگیری، پافشاری استمرار، تداوم امتداد تثبیت
توافق کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دن، موافقت کردن، همعقیدهشدن، باهم موافقت کردن، همرای شدن، متفقالقول شدن، اتفاق کردن سازگار بودن
توقف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم توقف کردن، ادامه ندادن، بازایستادن، بهتناوب عمل کردن، مکث داشتن ازبحث منحرف شدن، داستان را رها کردن تحرک نداشتن ◄ متوقف شدن
عدم توقففرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر عدم توقف، تداوم، تداوم در حرکت یا عمل، پابرجایی، ماندگاری ادامه، تعقیب، پیگیری، پافشاری استمرار، تداوم امتداد تثبیت
گاراژفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام محل توقف یا نگهداریوسایل نقلیه، ترمینال، پایانه، محل توقف، مقصد بندر، بندرگاه، اسکله، بارانداز، لنگرگاه، موجشکن فرودگاه، آشیانۀ هواپیما
ایستادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ، توقف کردن، پارککردن، متوقف شدن، نگه داشتن، ترمز کردن دست ازکار کشیدن دست کشیدن، دست برداشتن، خودداری کردن دم بستن بودن رسیدن
مداومفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر وقفه، بدون توقف، بدون وقفه، یکسره، بیانقطاع، بیامان، یکبند، یکریز، دائم، گردشی، مستمر، پیوسته، همیشگی، متداوم ایستا، پابرجا، ماندگار، باثبات، ب