معنی معروف | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. اسمی، بنام، خنیده نام، خوشنام، زبانزد، سرشناس، شناخته، شهره، شهیر، مشهور، نامآور، نامدار، نامور، نامی ۲. نیکی، حسنه ۳. دانسته ≠ گمنام ۴. منکر

شناختهشدن، سرشناس شدن، مشهور گشتن، شهره شدن، به شهرت رسیدن، شهرت یافتن، زبانزد گشتن

جنده، خودفروش، روسپی، بلایه، زانیه، زناکار، فاحشه، قحبه، لکاته، هرجایی ≠ نجیبه

آوازه، اشتهار، شناختگی، شهرت، صیت، محبوبیت، نامبرداری، ناموری ≠ گمنامی

۱. صرفشده، بهکارفته، مصرفشده، بهمصرفرسیده ۲. منصرف

۱. اعمال کردن، به کار بردن ۲. صرف کردن، مصروف کردن، خرج کردن ۳. برکنار داشتن، منصرف کردن

معروف، نیکنام ≠ بدنام

۱. مشهورشدن، معروف شدن ۲. زبانزد شدن ۳. شایعگشتن

حسن شهرت، شهرت، معروفیت، مقبولیت عام، وجاهت ملی

بنام، شهره، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور، نامی ≠ بینام، گمنام

۱. رسوا، مفتضح ۲. پرآوازه، زبانزد، مشهور، معروف