مسلط شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. چیرهشدن، غالب شدن، فایق شدن، مستولی شدن، استیلا یافتن، فایق آمدن، سلطه یافتن ۲. اشرافیافتن، ماهر شدن ۳. مشرف شدن
مسلط گشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. چیره شدن، غالب شدن، فایق شدن، مستولیشدن، استیلا یافتن، فایق آمدن، سلطه یافتن ۲. اشرافیافتن، ماهر شدن ۳. مشرف شدن
مستطیعفرهنگ مترادف و متضادبینیاز، توانگر، ثروتمند، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم، مستغنی، منعم ≠ نامستطیع
تفوق یافتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. استیلایافتن، غلبه کردن، مسلط شدن، تسلط یافتن ۲. برتری یافتن، پیشی گرفتن، اولویت یافتن، رجحان یافتن
حاکم شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فرمان رواگشتن، والی شدن، حکمران شدن ۲. غالب شدن، چیره شدن، مسلط گشتن، ۳. مستولی شدن، فراگرفتن، حکمفرما شدن ۴. حق خود را گرفتن، برنده شدن
خونسرد، خونسردفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیاعتنا، بیتفاوت ≠ خونگرم ۲. آرام، بردبار ۳. خوددار، خویشتندار، مسلط به خود ۴. بیتشویش