زارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پریشانحال، ضعیف، ناتوان، نحیف، نزار ۲. صرع، غش ۳. تضرع، زاری، فغان، ناله ۴. بیچاره، خوار، زبون
چاووشفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیشرو قافله، طلایه، نقیب قافله ۲. راهنمای زوار ۳. اشعارمذهبی ۴. حاجب، چاووشخوان، چاووشگر
پریشانحالفرهنگ مترادف و متضادآشفته، آشفتهخاطر، افسرده، بدبخت، بینوا، پریشان، پریشانخاطر، دژم، زار، سراسیمه، شوریده، مشوش، مضطرب ≠ آسودهخاطر
تعویلفرهنگ مترادف و متضاد۱. اعتمادسازی ۲. اعتماد، تکیه ۳. مددخواهی، کمک خواهی ۴. زار زدن، زاریدن، زاری کردن ۵. مدد طلبیدن، کمکخواستن، یاری جستن ≠ کمک کردن، مددرساندن