requirementدیکشنری انگلیسی به فارسیمورد نیاز، نیاز، الزام، نیازمندی، احتیاج، تقاضا، التزام، مقرره، ایجاب، دربایست
الزامدیکشنری فارسی به انگلیسیconstraint, demand, incumbency, indication, obligation, requirement, stipulation