paredدیکشنری انگلیسی به فارسیpared، پوست کندن، تراشیدن، کاستن، سرشاخه زدن، چیدن، قسمت ای زائد چیزی را چیدن
paredدیکشنری انگلیسی به فارسیpared، پوست کندن، تراشیدن، کاستن، سرشاخه زدن، چیدن، قسمت ای زائد چیزی را چیدن
رنجوردیکشنری فارسی به انگلیسیailing, decrepit, frail, infirm, invalid, languishing, low, pained, peaked, sick, sickly, wan, weakly, psychoneurotic