graphدیکشنری انگلیسی به فارسینمودار، گراف، گرافیک، طرح خطی، نمایش هندسی، نقشه هندسی، هجای کلمه، اشکال مختلف یک حرف، با نمودار نشان دادن، با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
رسالهدیکشنری فارسی به انگلیسیdiscourse, disquisition, dissertation, essay, graphy _, monograph, pamphlet, paper, thesis, tract, treatise