arrestدیکشنری انگلیسی به فارسیدستگیری، بازداشت، توقیف، توقیف کردن، باز داشتن، محبوس کردن، حبس کردن، ناگهان توقیف کردن، جلو گیری کردن
جالبدیکشنری فارسی به انگلیسیarresting, eye-catching, intriguing, listenable, newsworthy, notable, piquant, spicy, striking