26 فرهنگ

arrest

/əˈrest/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دستگیری، بازداشت، توقیف، توقیف کردن، باز داشتن، محبوس کردن، حبس کردن، ناگهان توقیف کردن، جلو گیری کردن