contractsدیکشنری انگلیسی به فارسیقراردادها، قرارداد، عقد، پیمان، مقاطعه، کنترات، موافقت، پیمان بستن، همکشیدن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، منقبض کردن، مخفف کردن
subcontractدیکشنری انگلیسی به فارسیقرارداد قرارداد، قرارداد فرعی، مقاطعه کاری فرعی، قرارداد یا کنترات دست دوم، قرارداد فرعی بستن
indenturesدیکشنری انگلیسی به فارسیهندوستان، قرارداد، سند دو نسخهای، دوتاسازی، سیاهه رسمی زدندانهگذاری، عهد نامه، کنترات، با سند مقید کردن، بشاگردی گرفتن، با سند مقید شدن، شیار دار کردن، دندانه د
indentureدیکشنری انگلیسی به فارسیانعطاف پذیری، قرارداد، سند دو نسخهای، دوتاسازی، سیاهه رسمی زدندانهگذاری، عهد نامه، کنترات، با سند مقید کردن، بشاگردی گرفتن، با سند مقید شدن، شیار دار کردن، دندا
contractدیکشنری انگلیسی به فارسیقرارداد، عقد، پیمان، مقاطعه، کنترات، موافقت، پیمان بستن، همکشیدن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، منقبض کردن، مخفف کردن