کنتراتلغتنامه دهخداکنترات . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) قرارداد. (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران «قرارداد» را به جای این کلمه پذیرفته است . رجوع به قرارداد و واژه های نو فرهنگستان ایران ص 58 شود.- کنترات بستن </s
کنترات کردنلغتنامه دهخداکنترات کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قرارداد بستن : ساختمان بیمارستان را کنترات کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
کنترات چیلغتنامه دهخداکنترات چی . [ ک ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه فروش جنس یا اجناسی را به ادارات دولتی و شرکتها مقاطعه کند. مقاطعه کار. پیمانکار: کنترات چی ارتش . (فرهنگ فارسی معین ).
کنتراتیلغتنامه دهخداکنتراتی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کنترات . این کلمه در سابق به گروهی از کارمندان دولت اطلاق می شد که بعدها کلمه ٔ «پیمانی » را به جای آن برگزیدند.
کنتراتیلغتنامه دهخداکنتراتی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کنترات . این کلمه در سابق به گروهی از کارمندان دولت اطلاق می شد که بعدها کلمه ٔ «پیمانی » را به جای آن برگزیدند.
کنتراتچیفرهنگ فارسی معین(کُ تْ) [ فر - تر. ] (ص مر. اِمر.) آن که فروش جنس یا اجناسی را به ادارات دولتی و شرکت ها مقاطعه کند، مقاطعه کار، پیمانکار.
کنترات کردنلغتنامه دهخداکنترات کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قرارداد بستن : ساختمان بیمارستان را کنترات کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
کنترات چیلغتنامه دهخداکنترات چی . [ ک ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه فروش جنس یا اجناسی را به ادارات دولتی و شرکتها مقاطعه کند. مقاطعه کار. پیمانکار: کنترات چی ارتش . (فرهنگ فارسی معین ).
contractدیکشنری انگلیسی به فارسیقرارداد، عقد، پیمان، مقاطعه، کنترات، موافقت، پیمان بستن، همکشیدن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، منقبض کردن، مخفف کردن
contractsدیکشنری انگلیسی به فارسیقراردادها، قرارداد، عقد، پیمان، مقاطعه، کنترات، موافقت، پیمان بستن، همکشیدن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، منقبض کردن، مخفف کردن
قراردادفرهنگ مترادف و متضادپیمان، پیماننامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاولهنامه، مواضعه، میثاق
subcontractدیکشنری انگلیسی به فارسیقرارداد قرارداد، قرارداد فرعی، مقاطعه کاری فرعی، قرارداد یا کنترات دست دوم، قرارداد فرعی بستن
کنترات کردنلغتنامه دهخداکنترات کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قرارداد بستن : ساختمان بیمارستان را کنترات کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
کنتراتیلغتنامه دهخداکنتراتی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کنترات . این کلمه در سابق به گروهی از کارمندان دولت اطلاق می شد که بعدها کلمه ٔ «پیمانی » را به جای آن برگزیدند.
کنترات چیلغتنامه دهخداکنترات چی . [ ک ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه فروش جنس یا اجناسی را به ادارات دولتی و شرکتها مقاطعه کند. مقاطعه کار. پیمانکار: کنترات چی ارتش . (فرهنگ فارسی معین ).