poresدیکشنری انگلیسی به فارسیمنافذ، منفذ، روزنه، سوراخ ریز، خلل وفرج، با دقت دیدن، در دریای تفکر غوطه ور شدن
poreدیکشنری انگلیسی به فارسیمنافذ، منفذ، روزنه، سوراخ ریز، خلل وفرج، با دقت دیدن، در دریای تفکر غوطه ور شدن
ventsدیکشنری انگلیسی به فارسیدریچه، منفذ، مخرج، بیرون ریختن، خالی کردن، فروختن، باد خور گذاردن، بیرون دادن