معنی سپردن | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی دقیق

سپردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

commendation, consign, deposit, give, relegate, trust, yield

جست‌وجوی مشابه

سپردن اختیار

دیکشنری فارسی به انگلیسی

vest

سپردن اختیاربه کسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

repose

سپردن از روی اعتماد به دیگری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

confide

سپردن به امانت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

commit

سپردن قدرت به کسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

repose

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

shonkinite

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سونکنیت

جست‌وجوی متن

outkeep

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سپردن

shpt

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سپردن

depone

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سپردن

rememberingly

دیکشنری انگلیسی به فارسی

به خاطر سپردن

entrust

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اعتماد، سپردن، واگذار کردن، بامانت سپردن