وینسنت برومر
واژهنامه آزاد
وینسنت برومر در ۳۰ دسامبر ۱۹۳۲ ميلادي در «اشتلن بوش» افريقاي جنوبي به دنيا آمده است. وي بين سالهاي ۱۹۵۱-۷ مدرك كارشناسي الهيات و پس از آن كارشناسي ارشد در فلسفه خود را از دانشگاه اشتلن بوش دريافت كرد. سپس به دانشگاه هاروارد رفت و دوره كارشناسي ارشد الهيات را طي كرد، بين سالهاي ۶۱-۱۹۵۷ دكتراي الهيات در فلسفه دين را از دانشگاه اوترخت دريافت كرد و در نهايت در سال ۱۹۶۱ دانشجوي تحقيق بعد از دكتري در فلسفه دين با استاد ا. ت. رمزي شد. از استاد برومر بيش از هشتاد مقاله به زبانهاي انگليسي، هلندي و آلماني در مجلات كلامي و فلسفي به چاپ رسيده است كه از اين ميان ميتوان به «انديشيدن استعاري و الهيات نظاموار»، «خدا و وصال عشق»، «به سوي مفهومي عقلي از محبت يا عشق»، «طبيعت محبت يا عشق الهي»، «ويتگنشتاين و طرح آنسلمي» و «سه راه توجيه كردن اعتقاد ديني» اشاره كرد. يكي از مقالات مهم استاد برومر «درباره عشق به خدا» نام دارد. در اين مقاله آمده است كه از ميان صفات مختلفي كه در سنت مسيحي به خدا نسبت داده ميشود، محبت يا عشق اصليترين صفت براي فهم ما از ذات خداست؛ چنانچه در رساله اول يوحناي رسول، باب چهارم، آيات 9ـ7 و ا6 آمده است كه «خدا محبت است». اما كتاب مقدس درباره مفهوم محبت، بويژه درباره آن معنايي كه در انتساب به اين مفهوم به خدا مراد ميشود، چه ميگويد. متكلمان نظاموار مسيحي در خلال اعصار كوشيدهاند مفهوم نظامواري از محبت به دست دهند. سخن خدا در كتاب مقدس همواره «وجودي» (existential) است و به طور مستقيم با طرقي مربوط است كه مومنان در زندگي، عمل و رفتارشان با خدا رابطه دارند. در مقام نظر سه نوع رابطه سلطهآميز، پيمانكارانه و رفاقت متقابل ميان اشخاص وجود دارد. در رابطه سلطهآميز ميكوشيم بر ديگري مسلط شويم و او را شيء سازيم و براي مقاصد خود به كار بريم. در رابطه پيمانكارانه برخي حقوق و وظايف را نسبت به يكديگر ميپذيريم، اما به اين دليل در چنين رابطهاي شركت ميكنيم كه براي خود نفعي انتظار داريم. حال آنكه در رابطه رفاقت (fellowship) ، جايي كه خود را با شما و منافع شما يكي ميدانم، ارزش شما و رابطهمان براي من ذاتي ميشود و هيچ چيز ديگري نميتواند جاي آن را بگيرد. عشق يا محبت نيز آن نوع رابطهاي است كه با تعبير «رفاقت» به آن اشاره ميكنيم. يكي از كتابهاي مهم استاد برومر نيز «الگوي محبت يا عشق» نام دارد. عنوان باب اول اين كتاب «انتخاب كردن يك الگو» است. اين باب از يك فصل به نام «الگوها و استعارهها» تشكيل شده است. اين فصل با اين عبارات شروع ميشود: «اي حبيبان يكديگر را محبت بنماييم زيرا كه محبت از خداست و هر كه محبت مينمايد، از خدا مولود شده است و خدا را ميشناسد و هر كه محبت نمينمايد، خدا را نميشناسد. …» اين عبارات اين نتيجهگيري را به بار ميآورد كه در بستر الهيات نظاموار، «عشق» يا «محبت» نامزدي آشكار براي ايفاي نقش الگويي مفهومي و كليدي در ساختار دادن به نحوه تصور ما از رابطهمان با خداست. باب دوم شامل سه فصل است. نويسنده در يكي از اين فصلها به بحث از مفهوم عشق رومانتيك ميپردازد. عشق مفهوم بسيار فراگيري است، از اين رو اين مسئله مطرح است كه از كجا بايد به جستوجوي مفهوم عشق بپردازيم تا بتواند نقطه حركت روشنگري براي پديد آوردن الگويي مفهومي براي عشق به خدا باشد. در اين فصل برومر پس از آنكه به معرفي عشق رومانتيك ميپردازد، شماري از ويژگيهاي عشق رومانتيك را، كه ميتوان الگويي براي عشق به خدا اختيار كرد، از نظر ارتگاي گاست برميشمارد. اين ويژگيها عبارتند از: 1. انحصاري بودن. از نظر عاشق در جهان هيچ چيز جز معشوق وجود ندارد. 2. فقدان آزادي. ما معشوق خود را آزادانه انتخاب نميكنيم. 3. عشق و شناخت. 4. عاشق كشش عجيبي به محو فرديت خود در فرديت معشوق و به طور متقابل جذب فرديت معشوق در فرديت خود دارد. 5. عشق حقيقي با توانايي در رنج و بلاكشي است كه خود را به بهترين نحو ميشناساند. در فصلي ديگر كه «بلاكشي شورانگيز» نام دارد، آمده است كه همانند شدن به خدا بدون از خودگذشتگي و بلاكشي صورت نميگيرد. همچنين در بندي از اين فصل كه «ويژگيهاي برجسته عشق درباري» نام دارد، سه ويژگي: اخلاق مضاعف، بلاكشي شورانگيز و بيان خطابي يا سخنورانه را برميشمارد. در بندي ديگر به موضوع «عشق درباري و خدا» ميپردازد. عشق درباري بر خلاف عشق عرفاني دنيوي است، لذا اين بند به اين ميپردازد كه آيا جايز است كه از عشق درباري به منزله الگويي براي عشق به خدا استفاده كرد. باب سوم كتاب «عشق به همسايه» نام دارد كه شامل دو فصل است. در يك فصل آن كه «نياز ـ عشق» نام دارد در بندي به نام «عشق به همسايه» آمده است كه اين عشق بر خلاف عشق رومانتيك هيچ ارتباط مستقيمي با جنسيت ندارد و از سوي ديگر انحصاري نيست. اگر بخواهيم از عشق به همسايه به منزله الگويي براي عشق به خدا استفاده كنيم، بايد آن را چنان اصلاح كنيم كه خدا نوع بسيار خاصي از همسايه شود. فصل ديگر اين باب «بخشش ـ عشق» نام دارد. نياز ـ عشق ميل رسيدن به آن چيزي از يك شخص است كه من بدان نياز دارم تا شاد يا شكفته شوم، اما بخشش ـ عشق درباره قرار دادن خودم در خدمت ديگران است. آخرين باب كتاب «عشق به منزله رابطه» نام دارد كه شامل سه فصل با عنوانهاي «روابط»، «قطع و اعاده روابط» و «نگرشهاي عشق» است. نويسنده در اين باب به تحليل انواع روابط ميپردازد تا نشان دهد چگونه ميتوان از همه اين نگرشها به منزله الگويي براي فهم رابطه انسان با خدا به صورت عشق استفاده كرد.