خفن
واژهنامه آزاد
بسیار جالب، خیلی شیک و در دید، هیجان انگیز و دلهره آور، استثنایی، موجب فخرفروشی و پزدادن 1. (خ َ ف َ )(غیررسمی)(صفت)(در گفتار عوام مستعمل باشد) بسیار ماهر، زبده، مسلط، حرفه ای یا بینظیر. مثال:یه پروژه خفن با یک گروه معمار خفن دارن انجام میدن. مثال:آدم خفنیه(یعنی:در شغل یا مهارت خود بسیار ماهر است)
2. (غیررسمی)(صفت)(در گفتار عوام مستعمل باشد) سخت، بسیار دشوار بطوریکه زمان زیادی برای حل و فصل یا از پس آن برآمدن صرف شود. مثال:کوه خفنیه. نمیتونی راحت ازش بالا بری. مثال:امتحان خفنی داشتیم، فکر نکنم کسی پاس کنه.
مرادف در گفتار عوام:خوف
متضاد در گفتار عوام:آسان، ساده، گلاب، گلابی، باقلوا کاردرست، پیشرفته، فوق العاده