26 فرهنگ

برنمی تابد

واژه‌نامه آزاد

برنمی تابد. الف. (شخص سوم مفرد از مصدر «برنتافتن» که نفی مصدر «برتافتن» یا «برتابیدن» است) تحمل نمی کند، تاب نمی آورد، نمی پذیرد. مثال: ناوک غمزه بر دل سعدی مزن ای جان چو بر نمی تابد" (سعدی، غزلیات سعدی) ب. (شخص سوم مفرد از مصدر «بر نتابیدن» که نفی مصدر «برتابیدن» است) نمی تابد، تابش نمی کند، پرتو نمی افکند. مثال:"آفتابی برنمی تابد مرا."