26 فرهنگ

کشف کردن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: نتیجۀ استدلال کردن، یافتن، پیدا کردن، دسترسی یافتن، رسیدن، برخوردن، برخورد کردن، تجربه کردن متوجه شدن، دستگیرش شدن، پی‌ بردن▼ روشن کردن، درآوردن، ظاهر کردن رسوا کردن، پرده دریدن، برسربازار نهادن، افشا کردن تویآسمانها دنبال کسی گشتن پرسیدن، جُستن، تله گذاشتن