25 فرهنگ

نارس

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: اختیار آتی ز فقدانآمادگی]، کال، نرسیده، نپخته، سبز، کامل‌نشده، بکر، خام، درحالت فطری و اولیه، رشدنیافته، عقب‌مانده موقتی، موردی، سازمان‌نیافته، غیرمتشکل، خودبه‌خود دیرشده، ازموقع گذشته، دیر نامهیا، تازه‌کار، نوآموز، شیرخواره نو ازدست دررفته، واگذاشته [غفلت] ناگهانی، غیرمنتظره زودرس، قبل‌از موعد، پیشرس، زود ناصاف، نتراشیده، زمخت، ناسفته، آغازین، بدوی نارسا، غیرکامل، ناقص، تکمیل‌نشده، معیوب، ناقص باز، خطرناک، ناامن نابسامان، بی‌نظم، آشفته ناشناخته سطحی [دانش] بایر، استفاده‌نشده، برکنار (فرسوده) بی‌نتیجه سمبل‌شده ناباب فاقد کارآیی، زنگ‌زده، فرسوده، زوال‌یافته