25 فرهنگ

عام بودن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: نظم ] عام بودن، همه جا مصداق داشتن، شامل بودن عمومیت یافتن، رواجیافتن، شایع شدن، احیا شدن، عام شدن، تداول یافتن، رایج شدن، فراگرفتن معمول بودن، عادت داشتن تداول داشتن، رایج بودن