25 فرهنگ

سازگار بودن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: رابطه ودن، آمدن، خوردن، ساختن، جفت شدن، جفت (جور) بودن، برازنده بودن، برازیدن، باهم خواندن، تناسب داشتن، درستبودن، درست درآمدن، منطبق بودن مناسب بودن، مصلحت بودن منطقی به‌نظرآمدن، معقول بودن روی شرایط به‌نتیجهرسیدن، مذاکره کردن راه آمدن، همکاری کردن باهم جور شدن، دوستبودن هم‌رأی شدن، موافقت کردن، پذیرفتن، تأیید کردن تکرارکردن وابسته بودن مناسبت داشتن، گنجیدن، بایستن مناسب بودن، شایسته بودن موافق (طبع) بودن، هماهنگ بودن