جوان
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: زمان
، حیوان جوان▼، گیاه نورسته▼، بچه، طفل، کودک، خردسال، نوزاد، نورسیده، مولود، نوباوه، کوچولو، نینی، فسقلی، مامانی، عروسک، گل پسر، عزیز، دردانه، ملوس، پدرسوخته، ولدِ چموش، نوجوان، پسربچه، دختربچه، تینایجر، پسرک، دخترخانم، دوشیزه
مخنث، یتیم
بار، جنین، جفت، نطفه ◄ زایمان
آیندهساز
اطفال، کودکان، بچهها، خردسالان
نوجوان، نونهال، نوبالغ، نوخط، نوخاسته، نورس، نورسته، تازه بالغشده [حالت صفتی ◄ جوان 130]