بی‌اختیار

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: اختیار فردی؛ عام ی‌اختیار، ناتوان درانتخاب، محروم ازحق انتخاب یا اختیار، بیچاره، مأمورومعذور، ناگزیر بدون گزینه، ناچار، مجبور فاقد حق رأی، بدونرای، محروم ازحق رأی (حقوق شهروندی) محتاج