26 فرهنگ

برهم زدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. به همزدن، زیرورو کردن، مخلوط کردن
۲. پراکنده کردن، پراکنده ساختن، آشفته کردن، پریشان کردن
۳. از نظم انداختن، ایجاد اختلال کردن، بینظم کردن، مختل کردن
۴. خراب کردن