26 فرهنگ

winded

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پیچ خورده، چرخاندن، پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، از نفس افتادن، انحناء یافتن، حلقه زدن