26 فرهنگ

tries

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تلاش می کند، امتحان، کوشش، ازمایش، ازمون، سعی کردن، تلاش کردن، کوشش کردن، کوشیدن، تجربه کردن، محک کردن، ازمودن، محاکمه کردن، جدا کردن، سر و دست شکسن