26 فرهنگ

sway

/swā/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نوسان، اهتزاز، تاب، تاب خوردن، در نوسان بودن، سلطهحکومت کردن، متمایل شدن بعقیدهای، این سو و ان سو جنبیدن