26 فرهنگ

stray

/strā/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

منحرف شدن، ولگرد، ولگردی، راه گذر، جانور بی صاحب، سرگردان بودن، اواره کردن، سرگردان شدن، گمراه شدن، سر گردان