26 فرهنگ

start

/stärt/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

شروع کن، شروع، ابتدا، اغاز، مقدمه، مبداء، شروع کردن، بنیاد نهادن، اغازیدن، عزیمت کردن، دایر کردن، از جا پریدن، رم کردن