26 فرهنگ

stab

/stab/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خم شدن، زخم چاقو، سخمه، ضرب، ضربت با چیز نوک تیز، خنجر زدن، زخم زدن، سوراخ کردن، فرو بردن، سیخونک زدن، سیخ زدن