26 فرهنگ

splinter

/ˈsplin(t)ər/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

شکسته شدن، تراشه، خرده، باریکه چوب، خردهشیشه، متلاشی شدن، تراشه کردن، متلاشی کردن